نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

دخترک با احساس من

دلنبدم، دیروز آخرین روز مدرسه رو با تحویل گرفتن وسایلت و خداحافظی تلخی با دوستان و معلمت پشت سر گذاشتی، به قول خودت از قول معلمت مثل برق و باد گذشت .... تلفنی بهم گفتی که همه بچه ها به جز نیوشا با خانوم معلمتون گریه کردین موقع خداحافظی، و اینکه شعر خداحافظی خوندین ... (البته بعد برام گفتی که نیوشا هم توی سرویس گریه ش گرفته) هفته پیش هم وقتی آخرین سری تکلیفهات رو برات آوردم تا انجام بدی، متن خداحافظی خانوم معلمت رو در انتهای تکالیف برات خوندم که بغض کردی و اشک تو چشمات جمع شد و بعدشم توی بغلم کلی گریه کردی، باورم نمیشد چقدر زود بزرگ شدی دخترک عزیزم، انتظار اینطور دلتنگی رو ازت نداشتم، توی بغلم در حالیکه اشک میریختی گفتی که "من دلم ...
26 ارديبهشت 1395

کیانم دو سالگیت مبارک

پسرک خوب مامان دوسالگیت مبارک دلبندم، دو ساله شدی، چقدر زود، مثل همیشه زمان زودتر از اونچه فکرش رو می کنم میگذره و پسرک کوچولوی من قد میکشه و بزرگ میشه، روز جمعه هفده اردیبهشت تولدت بود، درست دو روز بعد از تولد بابای عزیز ... اردیبهشت دوست داشتنی من که با تولد عزیزانم رنگ میگیره از نیمه گذشته، پسرک خوبم رو یک روز قبل از روز تولدش از شیر گرفتم البته بیش از یک ماه هست که تدریجی سعی کردم شیر خوردنش رو کم کنم اما شیر خوردن شبانه ش همچنان سر جاش بود و خیلی نمیشد با چیز دیگه ای جایگزین کنم، اولین شب خیلی سخت گذشت و هر دو، به بیان بهتر هر سه یعنی من و بابا و کیان نتونستیم خوب بخوابیم، شب دوم بهتر بود اما بازم سخت گذشت، شبهای بعد باز هم بیدار...
21 ارديبهشت 1395

یادگاریهای کوتاه

خیلی دلم میخواد تمام لحظه های کودکی جوجه هام رو ثبت کنم، با شرح و تفصیل کامل، اما چه کنم که فرصتش نمیشه، گاهی یه کوچولو از بعضی لحظه ها مینویسم که یادم نره به این امید که سر فرصت کاملش رو بنویسم اما ازونجا که میسر نمیشه گفتم همین یادگاریهای کوتاه رو به همون شکلی که نوشتم ثبت کنم بهتر از هیچیه 1395/02/08 میرسم خونه میبینم هنوز چشماش خوابالو و موهاش درهمه اما پریده کف باغچه داره خاک بازی میکنه 1395/02/09 مامان پری میگه تا رسیدیم خونه مامان بزرگ کیان پریده تو باغچه و کودهای گلدونای مامان بزرگ رو پرت کرده این طرف و اونطرف ... عزیزتر از جان مادر، نیکای من، این روزها درگیر افتادن دندونهای لق شیریت هستی که دیروز هم یکی دیگش کنده شد،...
9 ارديبهشت 1395
1